مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
میخـواستم كه جانب میخانه رو كنم دستِ نیاز حـلـقـۀ جــام و سبـو كنم در ســاحل نـیــاز نـشـیـنم امـیـدوار دل را به شـطّ بــاده دَمادم فـرو كنم وقتى كه هست شوق تیمم ز خاك یار دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو كنم با من حدیث طعنه نا مردمان مگـو مـن آبــروىِ مِـى طـلب آبـرو كـنـم تـیـغ زبـان به كـار نـمـی آیـدم دگـر باشد به چشم خون شده ام گفتگو كنم از دست رفته دل به تـمـنـاى دلـبرم ساقى كمى تحمل من كن كه مضطرم دست خمار جز به سوى خم نمی رود كشتى ز بحر جز به تلاطم نمی رود گر گُل اسیر پـنـجـۀ باد خـزان شود از بـلـبـل انـتـظـار تـرنـم نـمی رود یك خوشه عشق آل على گر ثمر دهد آدم ســراغ دانــۀ گــنــدم نـمـی رود حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت لبهاش جز به مهر و تبسم نمی رود تا گـفـت آشـیـانـه ما آن دیـار هست آواره مى شود دل و از قـم نمی رود چشمم فرات و باز دلم مات می شود مـحـوِ جـلالِ عـمـۀ سادات می شود تا باده از سـبـوى امامت گـرفته ایم پـیـش خـدا جـوازِ اقـامت گـرفته ایم از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر انگشت بر دهان ز ندامت گرفته ایم دل را چو داده ایم به دست طبیب عشق منزل به كوچه باغ سلامت گرفته ایم با وعـدۀ بهشت بـرابـر نـمى كـنـیـم هر دِرهمى از او به كرامت گرفته ایم خورشید را مُسخّر خود كردهایم ما تا ذرهاى ز رحمت عامت گرفته ایم تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست خاك حریم شاه چراغت دواى ماست یك صبح می شود كه برایم دعا كنى؟ یا نیمه شب به شوق نمازم صدا كنى؟ مـرغ دل از قـفـس تن به در كـشى در آسمان صحن و سرایت رها كنى ما را به پادشـاهى عـالـم در آورى یعـنى كه در حـریم بلندت گـدا كنى امروزه كاینچنین به كرامت زبانزدى تا رستخیز بهرِ شـفاعت چها كنى؟ تو زائر مدینه اى و طوس می روى ما را ببر كه زائر قـبـرِ رضا كـنى باشد نصیب ما بـنـمـایى هـزار حج یعنى طواف در حـرم ثـامن الحجج این جا كه آمدى سخن از تازیانه نیست حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست در دستهاى مردم شهر تو سنگ نیست یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست سیـلى نزد كـسى به رُخ داغـدار تو اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست با شاخ گل ترا به سوى خانه مى برند كنج خـرابه بهـر شما آشیـانه نیست آرى حـریـم تو حـرم اهـل بیت شد حتى نشان آنكه ز قبرش نشانه نیست تا نیت زیـارت مـعـصومه می كـنم یاد از مـزار مـادر مظلومه می كنم |